بعد سالها كه بي من بود

روزي دگر از قضا

نگاه بيمارم دلش را ربود

بار ديگر در كوچه اي به سوال لبي گشود

پرسيد در چه هوايي ؟

گفتم : فرسنگها آنطرفتر از آنجا كه پيش از با تو بودن ، مي زيستم

در آنسوي بيابان تاريك تنهايي

يك كوچه مانده به تختخواب ابدي

پرسيد اجازه دارم در تخت تنهايي تو باهم نشينيم ؟

گفتم : وقتي تازه در بيابان تاريكش پا نهاده بودم ،

مرا تحمل نتوانستي

تامل كرد ،

غوغاي وحشتناكي در درونم بپاشد

چند لحظه ديدن رخش برايم عمري بيش بود

عمري پر از لذت و آرامش

اما اين بار سخني كه از زبانم پريده بود

مرا به عكس قضايا برد

چند لحظه ديگر برگشت

و با سكوتي پر از فحش مرا تنها گذاشت

نميدانم شايد جمله اي كه بر لب راندم

دل شكسته او را نيز در منجلاب زجر آويخت

كه اينگونه براي دومين بار مرا تنهاي تنها گذاشت

گم شده بودم

نا گاه به خود آمدم

خود را در تختخواب سنگي ابد يافتم

در حاليكه دور دستها و گردنم را

با زنجيرهاي خون آلودي كه از دلم چكيده بود ، بسته بودند

دختركي زيبا و شيطون صفت

بر پشتم شلاق مي تازيد

با هر ضربه صدايي بر مي خواست

كه هر دم حيرانتر و حيرانترم مي كرد


( عشق ، عشق ، عشق ، . . . )


موضوعات مرتبط: ترانه های عاشقانه و غمگین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, | 18:17 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |
بعد سالها كه بي من بود

روزي دگر از قضا

نگاه بيمارم دلش را ربود

بار ديگر در كوچه اي به سوال لبي گشود

پرسيد در چه هوايي ؟

گفتم : فرسنگها آنطرفتر از آنجا كه پيش از با تو بودن ، مي زيستم

در آنسوي بيابان تاريك تنهايي

يك كوچه مانده به تختخواب ابدي

پرسيد اجازه دارم در تخت تنهايي تو باهم نشينيم ؟

گفتم : وقتي تازه در بيابان تاريكش پا نهاده بودم ،

مرا تحمل نتوانستي

تامل كرد ،

غوغاي وحشتناكي در درونم بپاشد

چند لحظه ديدن رخش برايم عمري بيش بود

عمري پر از لذت و آرامش

اما اين بار سخني كه از زبانم پريده بود

مرا به عكس قضايا برد

چند لحظه ديگر برگشت

و با سكوتي پر از فحش مرا تنها گذاشت

نميدانم شايد جمله اي كه بر لب راندم

دل شكسته او را نيز در منجلاب زجر آويخت

كه اينگونه براي دومين بار مرا تنهاي تنها گذاشت

گم شده بودم

نا گاه به خود آمدم

خود را در تختخواب سنگي ابد يافتم

در حاليكه دور دستها و گردنم را

با زنجيرهاي خون آلودي كه از دلم چكيده بود ، بسته بودند

دختركي زيبا و شيطون صفت

بر پشتم شلاق مي تازيد

با هر ضربه صدايي بر مي خواست

كه هر دم حيرانتر و حيرانترم مي كرد


( عشق ، عشق ، عشق ، . . . )


موضوعات مرتبط: ترانه های عاشقانه و غمگین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, | 16:6 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

در    دلم    افتاده    روزی   بی وفائی   میکنی

بر   دل    بشکسته ام     بی اعتنائی    میکنی

گر چه اکنون چشم تو  بر دام اشگم  مبتلاست

تا   که   کشتی   وا   رهانم   ناخدائی    میکنی

از   خدا   دم   میزنی    اما  خدا  بازیچه  نیست

فرصتی  باشد  اگر    بی شک   خدائی  میکنی

درد  هجران  جای خود   دردی گران دارد فراق

با     رقیب      نا رفیقم       آشنائی      میکنی

رنگ  رخسارم   به  زردی   میرود    دانی  چرا؟

بس که  بر احساس من چون و  چرائی میکنی

خانه ی  مهر  و  وفا  از  بیخ و بن  کردی خراب

از   کدامین   دل   محبت   را   گدائی   میکنی؟

خویشتن  را  پیش از این باید رها می ساختی

چون  به  دام  افتاده ای  فکر رهائی می کنی

جلیل چرخی(پائیز)



موضوعات مرتبط: ترانه های عاشقانه و غمگین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, | 16:3 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

 حرف ها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟

 با تو ام  !  با تو  !  خدا را  ! بزنم یا نزنم ؟

 

همه ی حرف دلم با تو همین است که دوست  

 چه کنم ؟  حرف دلم را بزنم یا  نزنم ؟

 

 عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم 

 زیر قول  دلم  آیا  بزنم  یا  نزنم ؟

 

گفته بودم که به دریا نزنم دل ، اما 

 کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟

 

 از ازل تا به ابد پرسش آدم این است: 

 دست بر میوه ی حوّا بزنم یا نزنم ؟

 

 به گناهی که تماشای گل روی تو بود

خار در چشم تمنّا بزنم یا نزنم ؟

 

 دست بر دست همه عمر در این تردیدم :

 بزنم یا نزنم ؟ ها ؟ بزنم یا نزنم ؟

 

"قیصر امین پور"



موضوعات مرتبط: ترانه های عاشقانه و غمگین ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, | 16:3 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 

هر جا که باشی!......



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 2 بهمن 1392برچسب:, | 15:54 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |