روانیم میکنه این حس/مدام گیجم،مدام خستم
پزشکم گفته دیوونم/خودم و روی تخت بستم
 
ملاقات ممنوعه،وقتی/لباسات توی دستامه
وقتی پیراهنت اینجاس/عطر تو،روی دستامه
 
ملاقات ممنوعه،وایستا/ازون دور حالمو چک کن
همینطور پیش برو،خوبه/یه خورده دیگه هم فک کن
 
تمومه سرنوشتم شد/یه نبض پیچ و تاب خورده
یهو دیدی که وای میسته/بهت میگن که اون..مرده
 
تا نبضم میزنه،فک کن/تا اکسیژن جواب میده
نذار از دس برم،این حال/داره مارو عذاب میده
 
من اینجا روی این تختم/تو اونجا،پشت اون دیوار
چه حالی داری،میخونی؟/نوشته: ممنوعه دیدار

 

 



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, | 16:49 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

کدوم فیلم و بیارم که بتونی/ یه خورده،خیلی ناچیز،زیرو رو شی

ببینم اضطراب داری،نمیشه/ با هر نوع اتفاقی رو به رو شی

 

فقط چن لحظه جوری وایستی انگار/ قراره قلبت و بیرون بزاری

به کفش و پیرهنم جوری نگاه کن/بفهم م خاطره هامون و داری

 

میدونم حسی پیدا میشه امروز/ که پاهات و نگه میداره اینجا

یه جوری میشی توو این چن دقیقه/ که انگار حس خوبی داره اینجا

 

میخوام تصویرت و مبهم نبینم/ میخوام حرفای تو شیرین بمونه

عزیزم قلبت و آروم نگه دار/ هنوز این خونه دست هردومونه

 

هنوز واسه تو درد دارم،واسه تو/ هنوز بی خوابیام و ول نکردم

عزیزم قلبت و آروم نگه دار/ میخوام دنبال رویاهات بگردم

 

نگاه کن چشمامو،بهتر نگاه کن/ زمین افتادم از این دل بریدن
چشات جوری نگام کردن که انگار/ تقاص این جداییمون و میدن


لاله رمضانيان



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, | 17:44 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 

هر جا که باشی!......



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 2 بهمن 1392برچسب:, | 15:54 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

روز میلادم گذشت

 

متفاوت تر از همیشه...

 

صفحه ای از زندگی ام را آغاز کرده ام... 

 

بی روح... بی احساس... خالی از عشق و خاموش

 

رنگ و بویی تازه می خواهم... آرزوی تازه می خواهم

 

پ.ن: آنچنان در لاک خود بودم که 7 روز از روز میلادم بی آنکه بدانم گذشت... 



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 15 دی 1392برچسب:, | 16:58 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد

و گونه هايت
با دو شيار مّورب
كه غرور ترا هدايت مي كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كرده ام
بي آن كه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بكارتي سر بلند را
از رو سبيخانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده م

هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي نشستم!

و چشانت راز آتش است

و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد

و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد

در من زنداني ستمگري بود
كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد -
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم

توفان ها
در رقص عظيم تو
به شكوهمندي
ني لبكي مي نوازند،
و ترانه رگ هايت
آفتاب هميشه را طالع مي كند

بگذار چنان از خواب بر آيم
كه كوچه هاي شهر
حضور مرا دريابند
دستانت آشتي است
ودوستاني كه ياري مي دهند
تا دشمني
از ياد برده شود
پيشانيت آيينه اي بلند است
تابناك و بلند،
كه خواهران هفتگانه در آن مي نگرند
تا به زيبايي خويش دست يابند

دو پرنده بي طاقت در سينه ات آوازمي خوانند
تابستان از كدامين راه فرا خواهد رسيد
تا عطش
آب ها را گوارا تر كند؟

تا آ يينه پديدار آئي
عمري دراز در آن گريستم
من بركه ها ودريا ها را گريستم
اي پري وار درقالب آدمي
كه پيكرت جزدر خلواره ناراستي نمي سوزد
حضور بهشتي است
كه گريز از جهنم را توجيه مي كند
دريائي كه مرا در خود غرق مي كند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم
وسپيده دم با دستهايت بيدارمي شود

احمد شاملو



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 11 آبان 1392برچسب:, | 17:14 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

كجايي كه تنهايي و بي كسي با من آشنا كرده حس غمو

ببين داغ دوري از آغوش تو به زانو در آورده احساسمو

همه فكر و ذهنم شدي و هنوز داره آب ميشه دلم پاي تو

ببين قفل لبهاي من وا شده منو قصه گو كرده چشماي تو

خيالم رو از عمق دلواپسي تا روياي بوسيدنت ميبره

سكوت شب و گريه پر ميكنه شبايي كه از خواب تو ميپرم

نشد قسمتم باشي و پيش تو به لبخند هر روزت عادت كنم

منو محو چشماي مستت كني تو رو مثل كعبه عبادت كنم

 

من اين كنج زندون ماتم زده تو بيرون از اينجا تو روياي من

من اين گوشه جاي تو غم ميخورم تو بيرون از اين ميله ها جاي من

دارم تو هواي تو پر ميزنم داري غصه هامو نفس ميكشي

به يادت رها ميشم از اين قفس تو از قصه من قفس ميكشي

از اين شهر خاكستري دلخورم از اين بغض پيچيده تو لحظه ها

تو اين روزهاي پر از بي كسي تو تنها ، تنها تو موندي برام

نبايد چشامون از عشق تر بشه به خشكي اين شهر بر ميخوره

هنوزم يكي توي پس كوچه ها داره عاشقي ها رو سر ميبره

 

كجايي كه تنهايي و بي كسي با من آشنا كرده حس غمو

ببين داغ دوري از آغوش تو به زانو در آورده احساسمو

همه فكر و ذهنم شدي و هنوز داره آب ميشه دلم پاي تو

ببين قفل لبهاي من وا شده منو قصه گو كرده چشماي تو

خيالم رو از عمق دلواپسي تا روياي بوسيدنت ميبره

سكوت شب و گريه پر ميكنه شبايي كه از خواب تو ميپرم

نشد قسمتم باشي و پيش تو به لبخند هر روزت عادت كنم

منو محو چشماي مستت كني تو رو مثل كعبه عبادت كنم

 

15-05-1392

6 آگوست 2013



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 21:37 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

آزاده ام ، پيامم آزاديست

آزاده ام ، سكوتم فرياد آزاديست

آزاده ام ، اميدم به فرداي آزاديست

» اسماعيل دوست «

 

خانه ي بي سقف ما را آسماني بود و نيست

بين ما و زندگاني ريسماني بود و نيست

دوستي ها محكم و ديدارها پيوسته بود

پاي ديوار جدايي نردباني بود و نيست

 

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

 

يك پياده صبح روشن يك سبد ابر بهاري

بر سر هر سفره اي رنگين كماني بود و نيست

سال باران هاي تند و فصل تندرهاي سرد

خانه ديروز ما را ناوداني بود و نيست

خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست

خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست

 

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

 

خانه ي بي سقف ما را آسماني بود و نيست

بين ما و زندگاني ريسماني بود و نيست

پاي ديوار جدايي نردباني بود و نيست

 

سايه باني بر سر و دلدادگاني گريه هم

كنج يك شهر قديمي ، خانداني بود و نيست

سايه باني بر سر و دلدادگاني گريه هم

كنج يك شهر قديمي ، خانداني بود و نيست

 

خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست

خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست

 

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم

زنده باشم از وطن نفس بگيرم

عليرضا ميبدي

 

14-05-1392

05 آگوست 2013



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, | 20:40 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

ميخوام حرف بزنم ، ولي كوتاه

آخه ميگن حرف اگه كوتاه باشه زودتر به دل ميشينه

 

اين چيزايي كه ميخوام بگم تحقير نيست

بفهم حرفايي كه ميزنم يه تحديد نيست

ببين جنس ضد من براي ادامه نسل همه چشما به توئه

همه دعا به دور شكم مادري كه ميخواد منقلد كنه

اگه تو بيرون بياي دنيا رو مضطرب كنه

ببين جنس ضد من ، من تثبيت نشدم

من واسه تو يه موجودم كه تعريف نشدم

تو تو دست كسي بودي كه از جنس خودمه

تو گوشت خونده خنده ي من جلف يه ذره

اگه ساعتهاي آخر شب واسه من حرومه

اگه فحش خار و مادر اصلا واسه من نبوده

اگه تعجب نمي كنن از بد بودنت

اگه همخوابيا به شونه ي سر بودنه

اگه كرم درختيم كه تو دنبالشي

اگه بزني و بري به من ميگن (...)

اگه فرق نياز من و تو هرزگي ميشه

اگه تن واسه تو يه چيز بي ارزشي ميشه

اگه خيانت تو عدم زنيت منه

اگه خيانت من خلاف طبيعت زنه

اگه بعضي وقتا پول و به تو ترجيه ميدم

اگه وقتي به پول ميرسي من تعويض ميشم

اگه گرگا كه با ناموست ميپرن و ميدري

اگه خودت گرگ ميشي واسه ناموس ديگري

اگه مهم ميشه بكارت و جسارتم

اگه وقتي منو ميخواي كه تو اسارتم

اگه تو بهشتم باشي چشت سير نميشه

اگه گلم خشك نباشه دلت گير نميشه

اگه هميشه دنبال يكي بهتر از توئم

اگه وقتي يائسگي ديگه خارج از دوره ام

اگه من باعث جهنمي بودنتم

اگه تو وجودتم اراده اي مونده يه كم

بذار بگم يه عمره كه تو اسارتم

ميگن ذاتت همينه ، توهين به اين راحتي

به خدا اين اگه ها فقط واسه ارزشاته

قبوله بي ارادگي د آخه بگو تا كي

يه بارم تو به هرزگيام مهر نه بزن

يه بارم تو از خوبيات بخون و حرف بزن

ببين جنس ضد من به اين آزادي بخند

بفهم ارزشتو مرد به اين آزادي بخند

ببين جنس ضد من به اين آزادي بخند

بفهم ارزشتو مرد به اين آزادي بخند

 

آره بخند...

به اين آزادي بخند...

 

14-05-1392

5 آگوست 2013



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, | 18:15 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

يه دختر تو تراس رو به رويي ، يه شال سبز و هر روز ميتكونه

يه شال سبز و ساده كه غروبا ، پر از خاكستر آتشفشونه

پر از خاكستر آرزوهايي ، كه هر روز روي قلبش گر ميگيرن

پر از خاكستر خواباي خوبي ، كه هرشب تو نگاه اون ميميرن

 

همين چنوقت پيش روياشو توي ، خيابون بي بهونه سر بريدن

هميشه راه پروازشو بستن ، هميشه رو خيالش خط كشيدن

براش مرده و زنده فرق نداره ، سياست بازا ، پيرا و جوونا

همش دنبال قهرمان ميگرده ، ميون شاعرا ، آوازخونا

 

رو ديوار اتاقش چنتا عكسه ، هدايت ، كافکا ، فرخزاد ، مايكل

يه عكس خاتمي ، چنتا مدونا ، يه عكس تام كروز ، يه عكس فيدل

براش مرده و زنده فرق نداره ، همش دنبال قهرمان ميگرده

براش مرده و زنده فرق نداره ، همش دنبال قهرمان ميگرده

همش دنبال قهرمان ميگرده

 

نميدونه كه تنها توي آينه ، بايد دنبال قهرمان بگرده

هنوز باور نداره كه با دستاش ، جهاني ميشه ساخت بي ظلم و برده

يه دختر تو تراس رو به رويي ، شبا كنسرت فريادش براهه

صداش ميگيره از بس غصه داره ، نميشه ديدش از بس شب سياهه

 

ولي زنگ صداش ميپيچه هرشب ، تو شهري كه چراغاش رنگ خونن

ديگه چنوقت كه حتي چراغ ، چاهارراهها ميترسن سبز بمونن

ميخواد ياد تموم شهر بمونه ، بهاري كه يكي برگاشو دزديد

درختي كه قرنطينه شد آخر ، تو فصلي كه زمين برعكس ميچرخيد

 

صداش لبريز حرفاي نگفتس ، سرش لبريز صد آتشفشونه

يه دختر تو تراس رو به رويي ، يه شال سبزو هر روز ميتكونه

يه شال سبزو هر روز ميتكونه

يه شال سبزو هر روز ، ميتكونه...

 

13-05-1392

04 آگوست 2013



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, | 19:34 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

يكي ميگه با يه فرياد

راه ميندازه داد و بيداد

بچمو آقا شفا داد

 

يكي كه دلش شكسته ، گوشه ي صحنت نشسته

دخيل درداشو بسته ، عاشق دل خسته

نشون به اين نشونه ، صداي نقاره خونه

منو به تو ميرسونه ،‌ ببين دلم خونه

 

ميدونم رو سيام ، من اگه بي وفام

ولي عشقم اينه ، عاشق اين آقام

ميدونم رو سيام ، من اگه بي وفام

ولي عشقم اينه ، عاشق اين آقام

منتظر يه اشارم ، هرچي كه دارم بذارم

دلمو زيارت بيارم ، مني كه آواره ام

دلم اگه بي قراره ، چشام اگه هي ميباره

ولي دلم غم نداره ، آقام دوسم داره

 

ميشه شاهي كني ، منو راهي كني

چي ميشه به منم يه نگاهي كني

ميشه شاهي كني ، منو راهي كني

چي ميشه به منم يه نگاهي كني

 

هركي كه حاجت روا شد ، تو دامت پادشاه شد

عاشق آقام رضا شد ، خادم آقا شد

منم اومدم گدا شم ، كفتر گنبد طلا شم

ايشاالله حاجت روا شم ، خادم آقا شم

خوردم آب و دونت ، كه شدم ديوونت

آب زمزم كجا ، آب سقا خونت

 

02-05-1391

24 جولاي 2013



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, | 16:24 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

« مستي »

رفيق من امشب بد مستم

يا زياد خوردم يا كم جمبم

پل تگري زدن و رد كردم

اصلا نميدونم با خودم چند چندم

من دچار سر دردم

تب دارم ولي با خودم لج كردم

پيك شكسته و پي اين داستانا نباش

بد جوري از خودم در رفتم

ايرادم اينه فراموش كارم

پيك خاليه جلومه و ميگم هنوز نخوردم

بريز پيك بعد و داشت نسخ تو ئه

اين كه زياد خوردم نظر تو ئه

هر پيك به پيك يه خبر نوع

شايد ريختن اينا تو رو خسته كنه

بده من بريزم از اول دست تو ئه

بزار يه قصه بگم واست مزه كنه

يه يارو بود ميگفتن پهلوونه

هر روز ميرفت توي قهوه خونه

دو تا بطري عرق و دوتا استكان ميخواست

ميشست ميخورد ميرفت مست تا خونه

تا اون قهوه چي پرسيد صبح تا مياد

تا آخر شب كه شل راه مياي

عرق يا ويسكي يا وتكا مي خواي

چرا از هر كدوم دو تا ميخواي

گفت ما سه نفر بوديم سه تا رفيق

قول داديم بهم كه هرجا تنها بريم

جاي هم بخوريم جاي همديگه مست كنيم

جاي خالي هر كدوم برو پيك روي ميز

باشه ولي هر چي گفتم بطري 3 تا اي 2 تا ست و من تو شكم

يارو يه نگاه بش كرد و با لبخند

گفت اين سهم اوناست و من تو تركم

 

Carlos

Mahyar

021

(مهيار حق پرست)

اصلاندوز مركز آموزش شهيد مدني ناجا

03 / 09 / 91



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 22 دی 1391برچسب:, | 19:12 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

خدايا سرده اين پايين ازون بالا اگه ميشه نگاه كن

يه كاري كن اگه ميشه فقط گاهي خودت قلبمو پاك كن

 

خدايا سرد اين دستام ازون بالا خودت ببين مي لرزه

مگه حتي همه دنيا به اين دوري به اين سردي مي ارزه

 

تمومش كن ديگه بسه شدم از زندگي خسته

يه زخمي دارم از دردش مي سوزم و مي خوام مي خوام بميرم

يه زخمي دارم از دردش هنوزم كه هنوزه من مي سوزم

 

خدايا من دارم ميام يه كم با من مدارا كن

شنيدم گرم آغوشت اگه ميشه منم يه گوشه جا كن

مي دونم گرم آغوشت اگه مي خواي منم يه گوشه جا كن

 

ديگه از دنيا بريديم دلامون خيلي گرفته

تو كجايي كه ببيني همه جا رو غم گرفته

 

ديگه از دنيا بريديم دلامون خيلي گرفته

تو كجايي كه ببيني همه جا رو غم گرفته

 

تمومش كن ديگه بسه شدم از زندگي خسته

يه زخمي دارم از دردش مي سوزم و مي خوام مي خوام بميرم

يه زخمي دارم از دردش هنوزم كه هنوزه من مي سوزم

 

خدايا من دارم ميام يه كم با من مدارا كن

شنيدم گرم آغوشت اگه ميشه منم يه گوشه جا كن

مي دونم گرم آغوشت اگه مي خواي منم يه گوشه جا كن

 

ديگه از دنيا بريديم دلامون خيلي گرفته

تو كجايي كه ببيني همه جا رو غم گرفته

 

ديگه از دنيا بريديم دلامون خيلي گرفته

تو كجايي كه ببيني همه جا رو غم گرفته

 

 

16-10-1389

 (6 - ژانويه - 2011)



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:8 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

دارم از غصه ميميرم خدا كاري بكن اينبار

كه دستاي ظريفش رو تو دستام حس كنم يكبار

خدا كاري بكن اينبار خداي مهربون من

زبونم بند اومده اي واي كجا رفت هم زبون من

خدا كاري بكن مردم خدا اونم دلش تنگه

اگه ميگه مهم نيستم با حسش داره ميجنگه

اگه ميگه تو فكرم نيست ميخواد بيشتر پيشش باشم

درسته اون ولم كرده دليل اشك چشماشم

خدا كاري بكن اون رفت ازت ميخوام كه برگرده

اينبار قدرش رو ميدونم گرچه اون ولم كرده

خدا بگو كه برگرده خدا بگو كه برگرده ...

خدا كاري بكن زود باش خدا اون ديگه تنها نيست

خدا بهش بگو مردم چرا عين خيالش نيست

خداي مهربون من دلت مياد كه تنها شم

بره عشقم تك و تنها تا كي دلواپسش باشم

خدا كاري بكن زود باش خدا صبرم همين قدر بود

بگو حرفاشو بخشيدم بگو گنجايشش كم بود

بگو تقصير من بوده بگو حق داره ميدونم

بگو به فكر جبرانه بگو قدرشو ميدونم

بگو ديگه غرورش مرد ميخواد پيش تو برگرده

بگو سختي اين روزا اونو از راه بدر كرده

خجالت ميكشم از اون بگو چيزي نگه اونم

خدا پا در ميوني كن شايد از من خوشش اومد

 

24 - 08 - 89

15 نوامبر 2010



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, | 15:0 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

*( دروغ )*

عجب زمونه اي شده ديگه كسي وفا نداره

تا به يكي دل ميبندي ميخواد اشكتو در بياره

عاشق شدن دروغه دوست داشتنا دروغه

تموم اين دل بستنا به اون خدا دروغه

 

دروغه ...

همه عشقاي اين زمونه

ديگه كسي پاي حرفاش نميمونه

ديگه كسي پاي حرفاش نميمونه

تموم شد اون زمون كه واسه هم ميمردن

جون همو روزي صد بار قسم ميخوردن

جون همو روزي صد بار قسم ميخوردن

 

عجب زمونه اي شده دوره نارفيقيه

هر كي به فكر خودشه عشق كجاست كي به كيه

دلاي آدما مثه يه تيكه سنگ تو كوير

هر كي يكم عاشق ميشه ، ميشه تو چنگ غم اسير

 

دروغه ...

همه عشقاي اين زمونه

ديگه كسي پاي حرفاش نميمونه

ديگه كسي پاي حرفاش نميمونه

تموم شد اون زمون كه واسه هم ميمردن

جون همو روزي صد بار قسم ميخوردن

جون همو روزي صد بار قسم ميخوردن

 

91-10-21

2013 - january - 10



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 21 دی 1391برچسب:, | 11:18 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

اي خدا Hard دلم Format مكن
                                              Fild من را خالي بركت مكن

Option غم را خدايا On مكن
                                              File اشكم را خدايا Run مكن

Del Tree كن شاخه هاي غصه را
                                              سردي و افسردگي را هر سه را

Jumper شادي بيا تا Set كنيم
                                              سيستم اندوه را Reset كنيم

نام تو Password درهاي بهشت
                                              آدرس E-Mail سايت سرنوشت

اي خدا روز ازل Cad داشتي
                                              Mouse بود اما مگر Pad داشتي

كه چنين طرح 3D مي زدي
                                              طرح خود بر روي CD مي زدي

تا نيفتد Bug در انديشه مان
                                              تا كه ويروسي نگردد ريشه مان

اي خدا از بهر ما ايمن فرست
                                              بهر دلهاي پر آتش Fan فرست

اي خدا حرف دلم با كي زنم
                                              Help مي خواهم كه F1 مي زنم



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, | 18:6 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

 می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم.
خیالگونه،
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را
بمیرم.
***
می خواهم نفس سنگین
اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه های تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعت عصر
نفس اطلسی ها را
پرواز گیرم.
***
حتی اگر
زنبق ِ کبود ِ کارد
بر سینه ام
گل دهد-
می خواهم خواب اقاقیا را بمیرم
در آخرین فرصت گل،
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر
تالار ارسی
در ساعت هفت عصر

شاملو



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, | 18:49 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشه ها
یه پری میاد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه می کنه
موی پریشون

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
ته اون دره
اونجا که شبا
یکه و تنها
تک درخت بید
شاد و پر امید
می کنه به ناز
دستشو دراز
که یه ستاره
بچکه مث
یه چیکه بارون
به جای میوه ش
سر یه شاخه ش
بشه آویزون

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
از توی زندون
مث شب پره
با خودش بیرون
می بره اونجا
که شب سیاه
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار می کشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار؟
خوابی یا بیدار؟

مستیم و هشیار
شهیدای شهر
خوابیم و بیدار
شهیدای شهر
آخرش یه شب
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون
یه شب ماه میاد...

شاملو

 



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, | 18:36 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

 ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره 
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره
چشاي هميشه گريون اخه شستن نداره
تن سردم ديگه جايي برا خفتن نداره

ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره 
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره

ميخوام از دست تو از پنجره فرياد بکشم
تب بي تو بودنو از لب سردت بچشم
نطفه باز ديدنت رو توي سينم بکشم
مثل سايه پا به پا من تو رو همرام نکشم

ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره 
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره

بذار من تنها باشم ميخوام که تنها بميرم
برم و گوشه تنهايي و غربت بگيرم
من يه عمريست که اسيرم زير زنجيره غمت
دست و پام غرق به خون شد ديگه بسه موندنت

ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره 
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره

ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره 
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره

 




موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, | 17:57 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |

خشکیده رگ بهانه هایم امروز
بی زهر شده ترانه هایم امروز

از آنهمه ذوق شاعرانه افسوس
جا مانده فقط کنایه هایم امروز


هفتاد دو ملتیم و تنها مانده
یک قطره جدا ز آب دریا مانده

از قدرت بی نهایت مردم ما
امروز شعار و حرف بر جا مانده


در خدمت پادگان خود می جنگم
با گوشت وَ استخوان خود می جنگم

اهریمن بد درون من بسیار است
با دشمن در نهان خود می جنگم


با مرگ همیشه هم سخن می مانم
یک ذره از این خاک کهن می مانم

از تیرو شکنجه ترس در جانم نیست
ایرانی و عاشق وطن می مانم



موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, | 17:13 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |